نحوه خبر دادن بارداري خود به همسرتان

[sara mamani]

خیلی قشنگ بودن!! ... حسرت میخورم که من چقدر خنگ و ساده بودم!! سر بچه اولم رفتم آزمایشگاه، برگه جوابو گرفتم و یه راست اومدم سوار ماشین همسری شدم.. اونم یک کلمه پرسید : چی شد.. منم خیلی عادی و بدون احساس گفتم مثبته!! .. آخه یجورایی از بارداری ناراضی بودم و تقصیر اون میدیدم که این دسته گل رو کاشته... اونم با اینکه قند تو دلش آب میشد، وقتی حال منو دید، خودشو کنترل کرد و خیلی عادی گفت: به سلامتی...
اما حالا که گل پسرم 3 سالشه، همه دنیا رو به یه تاره موش نمیدم.. حالا تازه میفهمم چقدر احمق بودم و چرا ذوق نکردم و همه جارو بهم نریختم؟!!
انشالا واسه دومی!

[.SAHAR.]

پدر و مادر شوهر من خیلی علاقه داشتن و دو سالی هم منتظر بودیم وقتی جواب رو گرفتم شوهرم با ذوق و شوق فقط به فکر این بود که به اونا خبر بدهنه مشتلقی نه هییییچچچچچچچچچی دیگه شکلک غم واندوه و ... نداریم؟

[mary.bouyer]

منم صبح با بیبی چک تست کردمو فهمیدم که نینی دارم از خوشحالی داشتم پر در میاوردم.خودمو به زور تا عصر نگه داشتم که شوشو بیاد خونه و عکس العملشو ببینم.
تا اون بیاد خودمو با پختن غذای مورد علاقه اش مشغول کردم و بیبی چک رو قشنگ و تمیز تزیین کردم و با یه پستونک گذاشتم اتاق درست جایی که همیشه موقع اومدن اول از همیشه میره اونجا.بالاخره....اومد
منم بعد خوشامدگویی بدو بدو رفتم آشپزخونه داشتم از استرس میمردم.انگار قرار بود چییییییی بشههههه
در حدی که داشتم از حال میرفتم....
خخخخخخ
یهو دیدم شوشو با تعجب و بیبی چک به دست اومد تو آشپزخونه و گفت:مرییییییییمممممم
این چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟حامله ای؟؟؟؟؟؟؟
منم با ناز گفتم:بله
اونم گف:واقعا!خدارو شکر
بعدشم رفت
دیدم نه بابااااااا ارزششو نداشت من اون همه به خودم استرس وارد کردم واسه شوشو بی ذوقم

این بود که من از ذوق و شوق افتادم و رفتم نشستم سرسفره مثل بچه آدم نهارمو خوردم.
چی فک میکردمو چی شد...
ببخشید خیلی حرف زدم

[بانوی کوچک]

خوش بحالتون من ک اینقد بیبی چک زدم و منفی بودهک دیگه اگه سه ماهم پریودم عقب بیفته نمیزنم

[Somayeh71]

منم یه سال و اندیه که منتظرم،خدا این لحظه های ناب و پر استرس رو نصیب همه منتظرا بکنه و ایشالا به زودی دامنشون سبز بشه