![]() |
![]() |
#1 |
کاربر نیمه فعال
![]() تاریخ عضویت: Apr 2011
موقعیت: اصفهان
ارسالها: 116
تشکر کرده : 912
تشکر شده 1,420 بار در 146 پست
Mentioned: 0 Post(s)
Tagged: 0 Thread(s)
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
![]()
دوستان عزیز همین که به این بخش سر زده اید بیانگر اینست که مادر خوبی هستید و برای بهتر شدن تلاش می کنید. هر یک از ما در طول روزها وسالهای نگهداری از فرزندانمان تجربیات مفیدی کسب کرده ایم که می توانیم در این بخش به اشتراک بگزاریم.خواهش می کنم تجربیات مثبت وبه نتیجه رسیده را خود را بیان کنید.
![]() |
![]() |
![]() |
7 کاربر زیر از دوست گرامی آستاره عزیز برای این پست سودمند تشکر نموده اند : | bahare shad (2011-05-04), maya1050 (2011-05-04), Narges (2011-05-04), Samane (2011-05-04), shirin2 (2011-05-04), مامان زهرا و حسین (2012-10-07), یاسمن (2012-10-16) |
![]() |
#2 |
کاربر نیمه فعال
![]() تاریخ عضویت: Apr 2011
موقعیت: اصفهان
ارسالها: 116
تشکر کرده : 912
تشکر شده 1,420 بار در 146 پست
Mentioned: 0 Post(s)
Tagged: 0 Thread(s)
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
![]()
وقتي مي خواستم سياوش سه ساله ام رو تو مهد بذارم بغض و گريه ميكرد. مجبور بودم زود سر كار برم ولي توي راه خودم هم اشگ مي ريختم ومستا صل شده بودم.تا اينكه نمي دانم از كجا راهشو پيدا كردم:توي حياط مهد كه مي رسيديم روبروش مينشستم تا چهره به جهره شويم و انگار بخواهم يه راز مهم بهش بگم ميگفتم"حالا يه بوس بهت ميدم محكم بگير بذار تو جيب لباست هر وقت دلت تنگ شد يواشكي از جيبت در آر بذار رو لب يا لپت." بعد كف دستشو يه ماچ محكم كردم اونم مشت كوچولوش رو زود بست وگذاشت تو جيبش انگار يه محموله سري رو تحويل گرفته.
ديدم انگار كارگر افتاد.گفتم حالا تو هم يه بوس به من بده او هم كف دست منو ماچ كرد ومن سريع اونو گذاشتم تو جببم و دو تايي خنديديم. ظهر كه رفتم دنبالش گفت مامان من سه دفعه بوستو از جيبم در آوردم هيچكي هم نفهميد! خیلی زود صحنه های اشگ وناله موقع سلام و خدا حافظی تبدیل شد به رد و بدل کردن بوسه و گزارشات آن. ![]() |
![]() |
![]() |
42 کاربر زیر از دوست گرامی آستاره عزیز برای این پست سودمند تشکر نموده اند : | *Negar* (2011-05-04), *ونوس* (2011-05-04), *عاطفه* (2011-10-22), afarin08 (2011-05-04), Afrodit (2011-05-05), aram (2011-05-04), asayesh (2014-07-28), bahareh (2011-05-04), baranbahari (2011-05-04), beheshteh (2011-05-14), Belfi (2012-10-15), dila (2011-05-04), dorsaa (2011-05-04), Fatemeh1 (2011-05-05), jenifer (2011-05-04), kiana_203 (2013-04-17), Mahani (2011-05-04), Marjan (2011-05-04), masi (2011-05-04), maya1050 (2011-05-04), Narges (2011-05-04), pishijooon (2011-05-04), Samane (2011-05-04), Sarashpaz-Sepideh (2013-07-11), sarina-kian (2011-05-04), sarmineh (2011-05-04), shaghayegh-m (2012-05-02), shany (2011-05-08), shirin2 (2011-05-04), Shokoofeh (2011-05-14), Soha (2011-05-05), toktam (2011-05-04), torobche (2011-05-04), فاطمه مهر (2013-08-10), مامان زهرا و حسین (2012-10-07), نیوشا (2011-05-04), ناهید (2011-09-04), یاسمین 20 (2014-05-18), آفتاب بانو (2014-05-18), بادصبا (2011-05-11), زهره* (2011-05-04), عسل فرفری (2011-05-04) |
![]() |
#3 |
کاربر نیمه فعال
تاریخ عضویت: Dec 2010
ارسالها: 428
تشکر کرده : 14,563
تشکر شده 2,375 بار در 428 پست
Mentioned: 0 Post(s)
Tagged: 0 Thread(s)
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
![]()
چه بامزه....ایندفعه مامانمو دیدم یادم باشه بگم چند تا بوس بذاره تو مشتم
![]()
__________________
ما چیزی هستیم که مرتبا و به تکرار انجامش میدهیم. بنابراین برتر بودن یک عمل نیست بلکه یک عادت است. |
![]() |
![]() |
13 کاربر زیر از دوست گرامی Mahgol عزیز برای این پست سودمند تشکر نموده اند : |
![]() |
#4 |
کاربر نیمه فعال
![]() تاریخ عضویت: Apr 2011
موقعیت: اصفهان
ارسالها: 116
تشکر کرده : 912
تشکر شده 1,420 بار در 146 پست
Mentioned: 0 Post(s)
Tagged: 0 Thread(s)
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
![]()
برای هر کودکی که به مهد علاقه نشان نمی دهد(اصولآ بچه از جدا شدن ار مادر بیزار است)راهی وجود دارد و هیچکس بهتر از مادر با روحیه فرزندش آشنا نیست .پسر بزرگم نسبت به گرفتن هدیه حساس بود و از آنجا که نوه اول خانواده بود هدیه باران می شد.مادر بزرگها پدر بزرگها عمه خاله عمو دایی و...
خیلی کوچک بود که مجبور شدم او را به مهد ببرم .خاله ها (مربیان مهد)جلوی مادران با قربان صدقه رفتن سعی می کردند دل بچه ها را به دست آورند اما آنها نمی دانند که بچه ها روح افراد را حس می کنند نه شمای ظاهریشان را , علی الرغم احترامی که برای آنان قائلم اما معتقدم باید فرهیخته ترین و با سواد ترین معلمان را در مقطع پیش دبستانی و دبستان قرار دهند چرا که کار با بچه ها خیلی سخت تر از بزرگتر هاست.بگذریم.. با مشورت با مدیر مهد قرار شد هدیه ای بخرم و یواشکی به مهد تحویل دهم تا روز بعد به عنوان هدیه به او بدهند.سر راه برگشتن از کار یک وسیله گرفتم که شبیه کفشدوزک بود .زیرش چرخ داشت ولی بدون پدال بچه رویش می نشست وبا پا هل می داد.کوچک مناسب و ارزان هم بود طوری که او نبیند به مدیر تحویل دادم.آنروز تا خانه حرفی نمی زد و هرچه در باره مهد کودک و خاله ها می پرسیدم با بغض نگاهم می کرد.حتمآ شما هم این حس تلخ را تجربه کرده اید.اما.... فردا تا به مهد رسیدیم مدیر جلو آمد و گفت :پسرم چون خیلی از رفتارت راضی بودیم برایت هدیه ای گرفتیم!وقتی چشمش به آن هدیه افتاد انگار نه انگار که من دنبالش بوده ام بای بای کرد و دویدوظهر هم با آب و تاب برایم تعریف می کرد که چه شکلی است و نوبتی با دوستانش سوار شده اند و...من دیگر هیچ وقت آن اسباب بازی را ندیدم اما از تاثیرش راضی بودم. ![]() |
![]() |
![]() |
26 کاربر زیر از دوست گرامی آستاره عزیز برای این پست سودمند تشکر نموده اند : | *Negar* (2011-05-04), *عاطفه* (2011-10-22), afarin08 (2011-05-05), Afrodit (2011-05-05), asayesh (2014-07-28), bahareh (2011-05-04), baranbahari (2011-05-04), beheshteh (2011-05-14), Belfi (2012-10-15), dorsaa (2011-05-04), Fatemeh1 (2011-05-05), jenifer (2011-05-04), Mahani (2011-05-04), Mahgol (2011-05-04), masi (2011-05-04), Narges (2011-05-04), neda_m (2011-05-04), Samane (2011-05-04), sarmineh (2011-05-04), toktam (2011-05-04), torobche (2011-05-04), ناهید (2011-09-04), یاسمین 20 (2014-05-18), افسانه (2011-05-14), بادصبا (2011-05-11), زهره* (2011-05-04) |
![]() |
#5 |
مدیر سراسری
![]() تاریخ عضویت: Dec 2010
موقعیت: سرزمین مادری
ارسالها: 1,949
تشکر کرده : 33,926
تشکر شده 36,843 بار در 2,023 پست
Mentioned: 0 Post(s)
Tagged: 1 Thread(s)
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
![]()
آستاره عزیزم
![]() ![]() خیلی خسته ام ولی واقعا دلم نیومد از این روحیه لطیف، ذهن خلاق و دل مهربونت تشکر نکنم. چقدر راه قشنگی رو یادمون دادی، باز هم ممنونم ![]() ![]() این بوس ![]() ![]()
__________________
من دلم می خواهد/خانه ای داشته باشم پر دوست/کنج هر دیوارش/دوستهایم بنشینند آرام/گل بگو گل بشنو هرکسی می خواهد/وارد خانه پر عشق و صفایم گردد/یک سبد بوی گل سرخ/به من هدیه کند شرط وارد گشتن/شست و شوی دلهاست/شرط آن داشتن/یک دل بی رنگ و ریاست بر درش برگ گلی می کوبم/روی آن با قلم سبز بهار/می نویسم ای یار خانه ی ما اینجاست ![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|
کلیدواژه |
قصه, لباس, مادر, مذهبی, معروف, یک, کودک, کودکان, کتاب, گفتگو, افسرده, اسباب کشی, بارداری, بازی, تجربه, حمام, خوابم میاد, خوب, خدا, سه ساله, سرگرمی, شهید, شیرینی, شعر |
در حال حاضر کاربران زیر مشغول مشاهده این تاپیک می باشند: 1 (0 عضو و 1 میهمان) | |
امکانات | |
حالات نمایش | |
|
|
![]() |
||||
موضوع | نویسنده | انجمن | پاسخها | آخرین نوشته |
مطالب مفید در رابطه با بارداری | Soha | بارداری - Pregnancy | 39 | 2018-10-19 03:45 PM |
عكـس العمــل كودك8 ماهه ناشنوا بعد از عمل و شنيدن صداي مادر | Rose | گزارش های تصویری | 0 | 2011-06-14 01:02 PM |
حضانت فرزند بعد از طلاق با كيست؟ | Marjan | مشاوره حقوقی - Law Consultant Services | 0 | 2011-01-20 11:41 PM |
نوزاد عاشق زل زدن به چشم مادر است | *Negar* | مادر و كودك - mommy and kid | 0 | 2011-01-09 02:58 PM |
|